روژین روژین ، تا این لحظه: 15 سال و 1 ماه و 11 روز سن داره

فرشته ما روژین

شش فروردین نود و سه

ششم فروردین بهترین روز عمرمه.چون بهترین هدیه خدا رو(دختر گلم)رو تو این روز از خدا گرفتم.از مسافرت که برگشتیم گفتی مامان تولدمو که قبل عید گرفتیم ولی میخوام تو روز تولدم بریم اتلیه.گفتم باشه عزیزم میبرمت.داشتیم حاضر میشدیم که بریم دیدیم بابایی اومد و واست یه کیک کوچولو اورد.بغلت کرد و گفت عزیزم تولدت مبارک.بعدشم واسه کادوی تولدت پول داد.امسال همه کادوهات نقدی بود فقط من واست یه مدال وان یکاد خریده بودم.خلاصه گفتم روژین بیا با این کیکت هم عکستو بگیرم بعد بریم اتلیه.کیکتو کنار هفت سینمون گذاشتم و عکستو گرفتمو رفتیم اتلیه.ایشالا که عکسای اتلیت هم که حاضر بشه میذارمشون تو وبلاگت.
9 فروردين 1393

مسافرت نوروزی

ما هر سال عید رو سراب میمونیم و مسافرت نمیریم چون هم عید  همه جا شلوغه و هم کسب و کار بابا تو تعطیلات عید براهه.خلاصه امسال هم مثل هر سال برنامه اینطور بود.تا اینکه دایی مهذداد گفت بریم اصفهان تو وروژین هم با ما بیایین.اولش حسابی گریه کردی که من بدون بابام جایی نمیرم.بعد بابات قانعت کرد که تعطیلات عیدو از صبح تا شب مغازست تو تو خونه هم که بشینی اونو خیلی کم میبینی.خلاصه دایی مهرداد اینا و دایی مهدی اینا و اننه و فاطی و من و شما ووروجک شش روز رفتیم مسافرت(تهران و اصفهان)وای انقدر بهمون خوش گذشت که نگو .مخصوصا به تو و امیر حسین که یه لحظه هم خسته نمیشدید و همش مشغول بازی و شیطونی بودین.تو ماشین همش بازی میکردین کوروش هم که دلش میخواست بیا...
9 فروردين 1393

جشن نوروز و تولد دختر گلم

همش میگفتی مامان امسال تولدمو تو مهد کودکمون بگیریم.منم میگفتم اخه دخترم تولد تو که شش فروردینه همه بچه ها خونشونن یا میرن مسافرت .تا اینکه تصمیم گرفتیم که قبل از عید بگیریم که اونم مصادف شد با جشن نوروز مهدمون.اول جشن نوروزو برگزار کردیم و بعدش گفتی مامان واسه جشن تولدم لباس عروسمو بپوشون .در ضمن من میخوام اذری برقصم.الهی من قربون تو بشم که واسه همه چیز با این سن کمت برنامه ریزی میکنی.خلاصه انقدر خوشگل رقصیدی که میخواستم فقط بخورمت.کیکت هم مثل هر سال مدل حیوان همان سال بود.امسال هم که سال اسب بود یه اسب خوشگل واست سفارش داده بودم.ایشالا که صد و بیست سال عمر کنی دختر خانوم و خوشگلم. 
9 فروردين 1393
1